ب نظر شما حال خوب چیه؟
و یا اینکه چجوری میتونیم حالمونو خوب کنیم؟
چرا مردم تصمیم میگیرن ب جای گفتن حالشون ب دیگران و کمک گرفتن از اونا قضیه رو با گفتن ی "خوبم"تموم کنن.در صورتی ک اصلا خوب نیستن؟
در واقعه هرکسی ی تعریف جداگانه از حال خوب داره...
ک مختص خودشه
هرکسی با یچیزی خوبه...
برای مثال خود من حال خوبو تو رسیدن ب هدف میدونم
با تمام سختیا پیش رو ولی وقتی اون طعم شیرین رسیدن ب هدفتو میچشی...میفهمی ک ارزششو داره...
باید هدفامونو رو چیزای بزرگتری بذاریم
ن چیزای بیخودی(دراینده راجب هدف هم صحبت خواهیم کرد)
حالا شما اگه بتونید منظرتونو از حال خوب مشخص کنید..میتونید برای رسیدن بهش تلاش و برنامه ریزی کنید
فقط کافیه فکر کنید...
و شما ب این طریق میتونید حال خودتونو خودتون خوب کنید بدون اینکه ب دیگران نیازی داشته باشید...
ولی باید بدونید کمک دیگران همیشه بد نیست
نباید همش بریزید تو خودتون
چون اینجوری قطعا حالتون بدتر هم میشه
هربار ک دیدید حالتون بده اونو بگید ب ی نفر
خواهید دید ک بعد از گفتن احساس سبکی میکنید
چون میشه گفت ی جورایی غمتونو شریک شدید باهاش
و حالا ب جای مغز یک نفر
مغز دو نفر سعی در کمک کردن ب شما داره
البته باید حتما ب اون فرد اعتماد داشته باشید
اکثر افراد برای این سعی میکنن با کلمه
"خوبم" قائله رو ختم کنن
و اکثرشون هم درواقع خسته شدن از گفتن دلیل حال بدشون
و یا حوصله توضیحشو ندارن...
ب نظر شما دیگه چ عواملی وجود داره؟
نظرات خودتونو با ما ب اشتراک بذارید
ممنون از وقتی ک برای خوندن گذاشتید
*نکته
در مطلب بعدی سعی میکنم در مورد هدف و یا راه حل حال خوب صحبت کنم
مشکلی داشتید میتونید ب بخش مشکلات سایت مراجعه کنید و اگر خصوصی میخواید بدید
اگر وب داته باشید ک چ بهتر جوابتون میدیم
و اگر نداشته باشید ما اونو پست میکنیم و جوابتونو میدیم
فراموش نکنید ک هیچکس حق نداره حال خوب شما رو خراب کنه
پس خودتونو دوست داشته باشید(لاو یور سلف)
دوستتون دارم
فایتینگ
اکثر مردم بر این باورند که زندگی میدان جنگ است درحالی که زندگی در حقیقت یک بازی است همانطور که عیسی مسیح گفت انسان هرچه که بکارد همان را درو خواهد کرد و این حاصل قدرت تخیل اوست
همه اتفاقات زندگی بر اساس قوه تخیل است که رخ میدهد تخیل (قیچی ذهن)نامیده میشود انسان دائم در حال تصویر سازی است و در نهایت با این ساخته های ذهنب خود روبه رو خواهد شد.
ذهن انسان از سه بخش:
نیمه هوشیار هوشیار و فوق هوشیار تشکیل میشود ذهن نیمه هوشیار همان بخشی است که انسان عمیقا ان را حس کرده و روی ذهنش نقش بسته است.
ذهن هوشیار را ذهن دنیوی و نفسانی میگویند و ذهن فوق هوشیار همان الگوی بی عیب و بی نقصی است که افلاطون از ان به عنوان کامل یاد کرده است یعنی کاری است کع جز تو شخص دیگری نمیتواند ان را انجام دهد و انگار یک رویا است. درواقع مردم بسیاری هستند که به دنبال چیزهایی میروند که به انها تعلق نداشته و باعث شکستشان میشود یعنی از سرنوشت واقعی خود دور میشوند
چیزی که باعث میشود تا انسان از ارزوها و خواسته های خود دور شود ترس است باید بتوان ایمان را جایگزین ترس کرد درواقع بازی زندگی همین است و هدف از بازی زندگی مشاهده بی چون و چرای خوبی ها و فراموش کردن تمام تصویر ذهنی منفی است.
ماباید بتوانیم روی ذهن نیمه هوشیار خود تسلط کنیم تا بتوانیم به خواسته های خود برسیم.
باید بتوانیم صفحات قدیمی و ناخوشایند ضبط شده در ذهن نیمه هوشیار را پاک کنیم و هر صفحه ای از زندگی را که دوست نداریم نابود کنیم و به جای انها صفحات نو و زیبا را ثبت کنیم
درحقیقت چارچوب هستی و بازی زندگی چنین است
اندیشه ای که اجبار شود زشت می شود
هیچ فردی زشت نیست ؛
فردی که زیبا نیندیشد زشت می شود
انسان ها همه با محبت اند ؛
انسانی که اراده اش را تحمیل می کند ، ظالم است
انسان ها همه عاشقند ؛
انسانی که نیاموخته عشق بورزد ، بی‌تفاوت است
انسان ها همه شادند ؛
انسانی که نیاموخته شادی را لمس کند ، افسرده و غمگین است
“” از امروز زیبا ببینیم “”
